کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

قـرعـهٔ غـربت به یـار آشـنا افتاده بود            فـتـنه‌هایِ زهـر در جـام بلا افتاده بود

درد غالب شد به قلبش، لحظه لحظه لرزه بر            دست‌هایِ حضرتِ مشکل گشا افتاده بود


با نفس‌های سرآسیمه جدالی سخت داشت            استخوانِ سیـنه‌اش در تنگنا افتاده بود

خورد مظلومانه بر دیوارِ زندان صورتش            حضرتِ باب الحوائج بی‌هوا افتاده بود

شد عبایش گرد و خاکی؛ خورد لب‌هایش ترک            رنگ و رو از چهرهٔ آقایِ ما افتاده بود

هم کبودی بر تنش، هم روی ساقِ پایِ او            ردّی از زخمِ غل و زنجیرها افتاده بود

زهر با خود حنجرش را تکه تکه بُرده بود            با عـطش یـادِ شهـیدِ کـربـلا افتاده بود

پیکرش رویِ پلِ بغداد جانم را گرفت            دل؛ پریـشان‌حال یـادِ بـوریا افتاده بود

لرزه‌ها و ضجه‌ها انداخت بر ارکانِ عرش            خنجر کندی که در کارِ قـفا افتاده بود

سنگ می‌بارید با شمشیرِ برّان بر تنش            در کنارِ خونِ در جریان؛ عصا افتاده بود

آبروی هر دو عالم بی‌کفن؛ عریان؛ سه روز            بر تنِ صحرایِ ماریه رها افتاده بود!

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آئـیـنه صـدق و صـفا موسی‌بن جعـفر            روح منـاجـات و دعـا موسی‌بن جعفر

در بند، در تشویش، در طوفـان ظلمت            کـشـتی ما را نـا خـدا مـوسی‌بن جعـفر


واشد گـره از کـار ما بی‌مـزد و مـنّت            تا زیر لب گـفـتـیم یا مـوسی‌بن جعـفر

عاقبتش در دو جهان ختم به خیر است            هر کس مسیرش شد الی موسی‌بن جعفر

از ابـتـدا خورده گـره حـاجـات شیـعـه            با حـضرت عـباس با موسی‌بن جعـفر

ذکـرِ لب ما یک‌صدا جـانم رضـا جان            ذکر علی موسی‌الرضا موسی‌بن جعفر

زنجـیرها سر را به زانـویش رساندند            چون کاغذی گشته‌ست تا موسی‌بن جعفر

کار خودش را کرد سندی ابن شاهک            جان داد با زهـر جـفا موسی‌بن جعـفر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیربه دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا بر اساس اسناد تاریخی ( عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۸ ح ۱۰؛ امالی شیخ صدوق ص ۱۲۶ ح ۱۸؛ روضة الواعظین ص ۲۱۶؛ مناقب ابن شهر آشوب ج ۴ص ۳۱۸؛ بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۱۰ و دیگر کتب معتبر) هنگام افطار برای حضرت غذا می بردند و حضرت بلافاصله پس از اطعام مجددا به عبادت می پرداختند.جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

در کـنـج زنـدان ها به صرف تـازیـانه            افـطار را می‌کـرد وا موسی‌بن جعـفر

مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

جهان اگرچه که در ظاهر امن‌ و آرام است            ولی بدون تو در هاله‌ای از ابهام است

تـمـام آن‌چـه که دربـارۀ تـو مـی‌دانـیـم            نمی ز بهـر تو باشد؛ فهم ما خام است


قسم به ‌دوستی گرگ‌ومیش صبح ‌وغروب            که غیر بام تو هر بام دیگری دام است

در این زمانۀ‌شهرت، خوشا‌به‌حالِ دلی            که آشـنـای تو و بین خـلق گـمنام است

تـفـاوتـی نـکـنـد پـیـر یـا جــوان بـودن            کسی که از غم هجران نمرده ناکام است

در ایـن تـلاطـم امـواج تـنـد سـردرگُـم            خـیـال هـر اقـیـانـوس با تـو آرام است

بـرای ســوخـتـن آمــاده‌انــد عُــشـّاقـت            چرا که پخته‌شدن آرزوی هر خام است

سپیده‌وار سر از شب برآر ای خورشید            که آفـتاب جهـان بی‌تو بر لب بام است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

تـمـام آن‌چـه که دربـارۀ تـو مـی‌دانـیـم            اگـر درست تـأمّـُل کـنـیم، اوهـام است.

مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن مرادنوری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

جمعه؛ با خود غالباً چشمان تر می‌آورد            با خودش دلتنگی و خونِ جگر می‌آورد

کل عمرم بی‌تو مانند غروب جمعه‌هاست            جمعه‌ها عمر مرا دارد به سر می‌آورد


بـوی یـاس انـگـار می‌آید مـیـان ندبه‌ها            باد از پـیـراهـنـت وقـتی خـبـر می‌آورد

بت پرستان هم حساب کار خود را می‌کنند            بت شکن وقتی به همراهش تبر می‌آورد

در دلـم امـّـید دیـدار رُخـت را کـاشـتـم            هر گیاهی عاقـبت روزی ثمر می‌آورد

العجل‌هایم چه بی‌تـأثـیر شد! رویم سیاه            قـلـب آلــوده دعــای بــی‌اثــر مـی‌آورد

تشنه‌ات هستم ولی این تشنگی خیلی کم است            تـشـنگی یک انتـظار شعـله‌ور می‌آورد

تـشنگی گاهی میان یک نبـرد تن به تن            یک پـسر را سوی دامـان پدر می‌آورد

وای از آن وقتی که گوید یک پسر نزد پدر:            تـشـنـگی دارد مرا از پـای در می‌آورد

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت امام خمینی رحمةالله علیه ( دهه فجر)

شاعر : عبدالرحیم سعیدی راد نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای نگـاهـت امتـدادِ سـورۀ یـاسـین شده            با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده

تا بیایی باز هم یک صبح زیبا پیـش ما            کوچـه‌های دل برای مقـدمت آذیـن شده


از نسـیم نام تو شب‌ها همه مهـتاب بود            از طنین گام تو این روزها شیرین شده

سفرۀ یکرنگ ما نان و نمک می‌پروراند            حیف شد، بعد از تو باز این سفره‌ها رنگین شده

آن طرف سیل کبوترها که هم‌بال توأند            این طرف مائیم، با پرونده‌ای سنگین شده

از افق‌هایی که هم‌رنگ است با خون خدا            باز می‌گردند روزی اسب‌های زین شده

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت امام خمینی رحمةالله علیه ( دهه فجر)

شاعر : نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

مثل شـیـرینی روحـانی یک رؤیـا بود            سال‌هایی که در آن روح خدا با ما بود

یاد باد آن شکـرین فرصت ایام وصال            که به کـوتـاهی یک خـاطـرۀ زیـبا بود


وقت آئینه به تسبیح جمالش خوش بود            حال پـروانه ز کـار نگهـش شـیـدا بود

کس ندانست که با او ز نهان‌خانۀ اُنس            چه حکایات لطیف و چه هدایت‌ها بود

عـارفی بود که در فـصل بلـند نگهـش            بـاب نـورانـی بـرهـان تـمـاشـا وا بـود

هـمـۀ آیـنـه‌هـا را بـه تـشـهـّد وا داشـت            نور اسماء و صفاتی که در او پیدا بود

هر چه از دامن خوش‌بوی کرامات افشاند            همه انـفـاس مـسـیحـایی روح‌افـزا بود

شرح اسرار سبک‌روحی او داشت نسیم            کاین‌چنین در چمن لاله و گل غوغا بود

پرده از راز شهـیدان سحـر بر گـیرید            تا بـبـیـنـنـد که با او چه کـرامت‌ها بود

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرتضی شاهمندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

داری دوبـاره در دل ما غـم می‌آوری            بُغضی پُر از غریبی و ماتم می‌آوری

حالا که بزم روضه بنام تو زینب است            حـال و هـوای مــاه مـحــرم می‌آوری


دلـدادۀ حـسـینی و با عـشق خود به او            اصلاً تویی که عشق مُجـسم می‌آوری

تو دخت مرتضایی و با تیغ خـطبه‌ات            پیـوسـته لـرزه بر همه عـالم می‌آوری

ارث از علی گرفته و طوفان غـیرتی            در موج هر بلا تو مگر کم می‌آوری؟

اما هلال غرق به خون با دلت چه کرد            در پـیـش او دو دیـدۀ زمـزم می‌آوری

بیـخـود نبود بعـد غـم دلـبـرت حـسـین            دسـتی به زانـو و کـمـر خـم می‌آوری

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن رضوانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

عيان می‌كرد رازِ دل، امان می‌داد اگر وقتش            ميان قتلگه، كوتاه بود و مختصر وقتش

بجای درد دل، كاری مهمتر داشت بر عهده            بيان عشق و شرح غم، بماند بعد در وقتش


قرار اين بود تا فـتح برادر را كند كامل            غنيمت بود در آن معركه، از هر نظر وقتش

در آن دربار و آن بازار، با اينكه معطل شد            در آن ساعات طولانی، نشد هرگز هدر وقتش

اسارت رفت فرزند خليل الله؟ نه... هرگز            بتی در شام باقی بود، زينب رفت سروقتش

تبر در بر، درآورد او دمار از روزِ شامی‌ها            قيامت را رقم می‌زد چو می‌شد بيشتر وقتش

هرآنكس جان خود را وقف زينب كرد، طوبى له            و الا بی‌ثمر عمرش؛ وگرنه بی‌اثر وقتش

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها قبل از وفات

شاعر : گروه شعری یا مظلوم نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر دلواپسِ من بوده‌ای من بیشتر بودم            میان بستگان خود به تو وابسته‌تر بودم

رسیده لحظۀ مرگم سراغم را نمی‌گیری؟!            به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم


میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها            منی‌که لحظۀ جان دادن چندین نفر بودم

نگـاه اولـم را بـین آغـوش تـو خـنـدیـدم            از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم

نگاه آخرم گـودال بودی گـریه می‌کردم            وَ از موی سرِ آشفـته‌ات آشـفـته‌تر بودم

هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم            سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم

میان التماس من تو را هر کس که آمد زد            چه بر می‌آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم

به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت            منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم

به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد            تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم

بهـانه تا نگـیـرند از نـبود تو یتـیـمـانت            برای بچه‌ها هم عمه بودم هم پـدر بودم

سوار ناقه‌ها کردم همینکه دخترانت را            برای محملم دنبال مَحـرَم هر نظر بودم

تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟!            که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم

مرا بـازار بـردنـد و مرا آزار می‌دادند            منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم

تو را با خیزران می‌زد مرا ساکت کند دشمن            حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیربه دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبرحذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

تو شأنت دامن زهراست نه مخروبۀ خولی            سرت را از تنورش در می‌آوردم اگر بودم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا کلمات و عباراتی همچون « در به در» شایسته شأن اهل بیت نیست!!!

سوار ناقه‌ها کردم همینکه دخترانت را            برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم

 

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسین قربانچه؛ پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روی بـام آفـریـنـش آفـتـاب زینب است            رونق هر سفره‌ای از نان و آب زینب است

تو بگو چادر ولی در اصل این شمشیر اوست            فـاتـح کـربـبلا تـیغ حـجـاب زینب است


ما رایتُ گفت؟! نه! کوبید بر روی یزید            وحـشت آل امـیه از جـواب زینب است

گریه کرد و گریه کرد و شام را ویرانه کرد            گریه کردن درس اول از کتاب زینب است

دست‌هایش در طناب افتاده اما بسته نیست            تا ابد حـبل المتـین ما طناب زینب است

پرچم زینب به دست کوچک اُمُّ البکاست            پس رقیه رهبر این انقـلاب زینب است

چادر خاکیش خاک سینه زن‌ها را سرشت            هرکسی آباد شد، خانه خراب زینب است

تا همه گفتند زینب، گفت زینب «یا حسین»            این نگین زیبنده بر روی رکاب زینب است

ای که دنـبـال بـرات کـربـلایی اربعـین            کربلا رفتن فقط با انتخـاب زینب است

جای شلاق و اسـارت یا لبـاس پـاره نه            دیدن یک سر روی نیزه عذاب زینب است

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

بازهم روضۀ زینب همه جا ریخت بهم            حـال و روز همۀ اهـل سـما ریخت بهم

بازهم پیـرهنی را به سر و روش کشید            آسـمان تیـره شد و حال هوا ریخت بهم


زیر خورشید نشسته به خودش می‌گوید            به چه جرمی همۀ عزّت ما ریخت بهم؟

اشک‌هـایـش چـقـدر حـالـت مــادر دارد            آه؛ از بی‌کسی‌اش کرب و بلا ریخت بهم

لحظۀ آخر عـمرش دل او بی‌تـاب است            کهـنـه پیـراهـنـی از آل عـبا ریخت بهم

می‌رود تا به بـرادر بـرسد اما حیف…            گـریـه‌هـایش همۀ مرثـیـه را ریخت بهم

یـاد آن لحـظـۀ بی‌طـاقـتـی گـودال است            نیـزه آمد که تن خـون خـدا ریخـت بهـم

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدتقی عارفیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

مصیبت هم گریبان ‌چاک ‌زد از داغ هجرانش            که او اُم‌ّالمصائب بود جان ما به قربانش

قیام کربلا مدیون صبر و خطبه‌های اوست            مصفا کرد نهضت را به اشک همچو بارانش


شکست و خم شد و افتاد از پا باغبان عشق            که در یک روز پرپر شد همه گل‌های بستانش

چو حیدر خطبه‌ خواند و کرد ویران کاخ‌ ظالم را            زبان حقّ او شد پیـش دشمن تیغ برّانش

به‌ظاهر دست او در بند ظلم و کینه بود اما            جهان ظلم و جور و کینه شد در بند زندانش

پس از داغ برادر میل آب و نان نبودش هیچ            که اشک چشم شد آب و فغان و ناله شد نانش

چنان با تار و پود جان او ممزوج بود ایمان            که ایمان کرده صد اقرار بر توحید و ایمانش

حیا و حجب و عفت وام‌دار چادر پاکش            شکیب ‌و صبر و مهر و قهر در خیل‌غلامانش

ندارد مثل و مانندی، به آه سینه‌اش سوگند            زنی چون او نمی‌آید، به گیسوی پریشانش

سلام ما بر آن قلب صبور و جسم رنجورش            درود ما بر آن عزم و قیام و عقل و عرفانش

خدایا، ما فدایی‌های راه و مکتبش هستیم            به‌زودی قسمت‌ ما کن شهادت پیش‌ چشمانش

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بـر شـوره‌زار قـلـب‌هـا، بـاران می‌آیـد            بـر دردهـای بـی دوا، درمــان مـی‌آیـد

چشم زمین روشن به روی صاحبش شد            شـأن نــزول ســورۀ انــســان مـی‌آیــد


قبل از نبی کـعـبه بـغـل کرده عـلی را            بر جسم سرد کـعـبـه حـالا جان می‌آید

هم باطن یـاسـین و هم اُمُّ الکتاب است            آیـات مــدح اوسـت در قــرآن مـی‌آیــد

"مـا خـاک پـای بـچـه‌هـای بـوتـرابـیم"            خـیلی به نوکـرهاش این عـنوان می‌آید

بـاقـی نـمـی‌مـانـد گـنـاهـی و سـیـاهـی            تا عـشـق حـیـدر در دل ویـران می‌آیـد

در سیـنه‌ام باشد غـم عالَم غـمی نیست            پای ضریـحـش غـصه‌ها پـایـان می‌آید

هم هوش و هم دل می‌برد ایوان طلایش            عاقـل از ایـوان نـجـف حـیـران می‌آید

او وعده داده، دلخوشی من همین است            در لحـظـۀ جـان دادنـم جـانـان مـی‌آیـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیرا به دلیل ایراد محتوایی و مغایرت با آیۀ قرآن حذف شد، اذن هر چیزی در عالم با خداوند است و ائمه نیز هر کاری می کنند به اذن خداوند است!!  فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

دسـتـان پـشـت پـردۀ خـلق است حیدر            روزی رسـان عـالـَم امـکــان مـی‌آیــد

مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : جواد محمدزمانی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

هر نـصر من الله به شـمشـیر علی بود            هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود

در خیبر و بدرش همه یک‌پارچه گفتند:            پـیـروزی اسـلام به شـمـشیر علی بود


آن رعـشه که بر کاخ معـاویه درافـتاد            پیداست که از نعـرۀ تـکـبـیر عـلی بود

در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست            چون سـیـنۀ دشمن هـدف تیر علی بود

یک قـوم در اندیـشـۀ تحـقـیر علی بود            یک طایفه مشغول به تکـفـیر علی بود

گـفـتـند و نمـانـدنـد ولی نـام عـلی ماند            الحق که عـلی شاهـد تکـثـیر عـلی بود

حتی به سکـوتش کمر تـفـرقـه خـم شد            این وحدت ما حاصل تـدبـیر عـلی بود

صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام            تـاریخ کجا شـاهـد تـغـیـیر عـلـی بود؟

فرمود که دوزخ چه بسا خـلـق نمی‌شد            در هر دل اگر مهـر فـراگـیر علی بود

پـیـغــمـبـر مـا آیـنـۀ حـسـن خــدا بــود            در آیـنـه هر آیـنـه تـصـویـر عـلی بود

هنگام سحر فـاطمه بر منـبری از نور            با یـازده آئـیـنـه به تـفـسـیـر عـلـی بود

از خـاک نجـف شـاخـۀ انگـور بـر آمد            این معـجـزۀ تاک به اکـسـیر عـلی بود

ایوان نجـف! هان تو شهادت بده فـردا            این دل همۀ عمر به تـسخـیر علی بود

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : ترکیب بند

همین که بادها خواندند با هوهو سرودش را            ملائک مژده آوردند در عالم ورودش را

زنان مصر دست خویش را با دیدن یوسف...            ولی کعبه به شوق دیدن حیدر وجودش را...


بجز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ            که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را

زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگ‌اند            رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را

فراز مطلـق دنیاست وقتی در تـمام عمر            ندیده هیچکس جز لحظۀ سجده فرودش را

خودش را مرکب طفل یتیمی می‌کند مردی            که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را

کسی که حقِّ او را ناجوانمردانه غاصب شد            گناهی کرد و در چشم دو عالم کرد دودش را

چه‌ می‌کردیم اگر این ذکر در دنیای‌مان کم بود؟

جهان بی‌نام زیبای "علی" مثل جهنم بود

اگر حتی بیـفـتـد در زوایای جـهـان آتش            نمی‌سوزم که از عشق علی دارم به جان آتش

به آتش می‌کشم خود را و از خود می‌زنم بیرون            که دنیـای تعـلـق را بـسـوزاند همان آتش

خودش عمری‌ست که در شعله‌های کینه می‌سوزد            کسی که آرزو دارد بـرای دیگـران آتش

اگر از هرکسی -غیر از علی- دم می‌زدم، بی‌شک            به چشم خویش می‌دیدم که دارم بر زبان آتش

کجا آتش گـلسـتان بقـا می‌شد بر ابـراهیم            اگر حُبِّ علی در دل نمی بودش در آن آتش

همین که ذوالفقارش را به عزم رزم بردارد            می‌اندازد به ضربی در زمین و در زمان آتش

برای دوستانش می‌شود عرش خدا تزئین            برای دشمنانش می‌شود هـفت‌آسمان آتش

ندارد هیچ‌کس غیر از تو این شأن و شجاعت را

قـرائت کـن برای خـلق، آیـات برائت را

بساط غصه را از هر دلی برچیده‌ای مولا            که دنیا شاد شد هربار که خندیده‌ای مولا

زمین درگیر تاریکی مطلق مانده بود اما            تو مثل ماه بر شب‌های آن تابیده‌ای مولا

از آن روزی که در کعبه به دنیا آمدی دیگر            در عـالم قـبلۀ دل‌های ما گـردیده‌ای مولا

تو عین‌الله ناظر بوده‌ای یعنی به چشم دل            خدا را قبل و بعد هر عبادت دیده‌ای مولا

کسی با دست‌خـالی رد نشد از آسـتان تو            که حتی در نماز انگشتری بخشیده‌ای مولا

لباس تـازه پـوشـیدند از لطف تو سائل‌ها            اگرچه خود عبایی کهنه را پوشیده‌ای مولا

چه شب‌ها که دعای خیر کردی آن کسانی را            که عمری بابت رفتارشان رنجیده‌ای مولا

نخواهد دید مانند تو را دیگر، که بعد از این            تو در چشم جهان، خواب خوش نادیده‌ای مولا

جهان و هرچه درآن هست پیش تو اضافی بود

برای تو دو قرص نان، دو رخت کهنه کافی بود

رها کن جسم را یک‌لحظه و جان را تماشا کن            علی را بنگـر و آیات قـرآن را تماشا کن

در اخلاصِ علی، حلمِ علی، راز و نیاز او            صفا بنگر، فُتوّت بین و ایمان را تماشا کن

چو دیدی نعرۀ "هل مِن مبارز؟" می‌زند در جنگ            یلان ساکت و سر در گریبان را تماشا کن

یکی پرسید از پیغمبر خاتم: عبادت چیست؟            علی را دیده و فرمود: ایشان را تماشا کن

کمی از ماجرای دشت ارژن را اگر خواندی            هر آئـینه کـمال بهت سلمان را تماشا کن

برای دیدن پـیـغـمبران دلتـنگ اگر بودی            علی‌جان را، علی‌جان را، علی‌جان را تماشا کن

از آن روزی که فرمودی تو را با مرگ می‌بینیم            برای مرگ ما شوق دوچندان را تماشا کن

برای دیـدن مـولا هـزاران بار می‌مـیریم

اگر هرشب به‌شوق وعدۀ دیدار می‌میریم

نخواهد ماند دیگر شبهه در دین بعد از این نقطه            که بالا می‌رود دست تو تا بالاترین نقطه

به اذن‌الله یاری از تو می‌جوئیم و می‌گوئیم            ایاک نعـبد نـقـطه، ایـاک نـستـعـین نقـطه

نه مانده حرفی از هر علم در نزد تو نامعلوم            نه دور از چشم تو در آسمان و در زمین نقطه

اگر هم خطبۀ بی‌نقطه و هم بی‌الف داری            پُر است این آستینت از الف‌، آن آستین نقطه

تویی آن نقطه‌ای که رفته زیر باءِ بسم‌الله            که اسرار الهی جمع باشد در همین نقطه

فراوان است جای زخم و پینه بر تنت، اما            نداری از ریا یا سجده بر بت در جبین نقطه

تویی اول، تویی آخر، که در محشر سؤالی را            جوابی نیست جز نامِ امیرالمومنین.(نقطه)

می‌آید یک‌نفر مثل تو، از نسل تو، ای مولا            نخواهد شد کم‌و بیش از همه ارکان دین نقطه

می‌آید تا جهان یک‌بار دیگر با علی باشد

شعـار مـردم سـرتـاسـر دنـیـا عـلی باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیرا به دلیل ایراد محتوایی و مغایرت با آیۀ قرآن تغییر داده شد، اذن هر چیزی در عالم با خداوند است و ائمه نیز هر کاری می کنند به اذن خداوند است!!  فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

کجا آتش گـلسـتان بقـا می‌شد بر ابـراهیم            اگر مولا نمی‌فرمود اذنش را بر آن آتش

مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و توصف نهج البلاغه

شاعر : عباس شاهزیدی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دارد از جایی بشارت‌های پنهـان می‌دهد            بیـشـتر نهـج البـلاغـه بوی قـرآن می‌دهد

عروة الوثقی‌ست «بسم الله الرحمن الرحیم»            هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن می‌دهد


این اگر «جناتُ تجری تحتها الانهار» نیست            پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان می‌دهد

چـشم می‌بـنـدم میان بـارش رحـمـانی‌اش            سطر سطر آیه‌هایش بـوی باران می‌دهد

بعد قـرآنـش خـدا با «هـذهِ عَـذبٌ فرات»            جامی از این می‌چشاند جامی از آن می‌دهد

این همان ذکر است یعنی «نحنُ نزّلنا علی»            تا کـتـاب الله نـاطـق را به انـسان می‌دهد

گوش کن فریاد «اُوصیکِم بِتَقوَی الله» را            دردها را با همین یک نسخه درمان می‌دهد

آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش            کار دنـیـای شـما را نیـز سـامـان می‌دهد

مالک اشتر علی را خوب می‌فهمد نه ما            او که با سر پای فرمان علی جان می‌دهد

مکتب عشق است و شاگردی یک درس علی            منصب «سَلمانُ مِنّا» را به سلمان می‌دهد

جرج جرداق مسیحی هم حواری علی‌ست            این مسیحی با علی بوی مسلمان می‌دهد

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

وقـتی که آمدی همه عـالـم صفا گرفت            کعـبه به وجد آمد و زمـزم صفا گرفت

زیباترین سرود دو عالم عـلی علی‌ست            از این سرود ناب، دو عالم صفا گرفت


در بارشی ز رحمت حق، گلشن جهان            با صد هزار قـطرۀ شـبـنم صفـا گرفت

بـا دیـدن وجــود تـو در عــالـم وجــود            ارواح انـبـیـاء مـعـظـم، صـفـا گـرفـت

گل از گل رسول مکرم شکـفـت و باز            جانـش ز دیـدن تو دمـادم صفـا گـرفت

پـیـچـیـد تا که عـطـر ولایت بـهـار شد

بـا تـو بـهـار رحــمـت پــرودگــار شـد

ای حـجـت خـدای تـوانـا، خـوش آمدی            ای باخبر ز عـلّم الاسـما، خـوش آمدی

از عرش تا به فرش، پل نـور بـسته‌ای            خـورشـیـد آسـمـانی دنـیـا، خوش آمدی

دیوار کعبه لب به سخن باز کرد و گفت            ای کـعـبۀ حـقـیـقی دل‌ها، خـوش آمدی

وقتی تو را رسول، چو جان در بغل گرفت            فرمود ای علی عالی اعلا، خوش آمدی

نیـکـو بـود تـو را، اسـدالله خـوانـده‌انـد            ای شیرمرد عرصۀ تقـوا، خوش آمدی

در پای تو فـلک به قـیـام ایستـاده است

جبریل سر به خاک قدومت نهاده است

جبریل تا که قـصد طـواف مطاف کرد            آمد ز آسمـان و به گِـردت طواف کرد

با شـوق دیـدن تو بـر این آسـتـان نـور            با جمعی از فرشتگان خدا ائتلاف کرد

در خـانه‌ای که محرم او هر کسی نبود            مانند تو سه روز چه کس اعتکاف کرد

قدر و شرف گرفت حرم از تو و، خدا            آن خـانه را حـریم امـید و عـفـاف کرد

در زیر ابـر رحـمت یـزدان پـناه یافـت            هرکس که بر ولایت  تو اعتراف کرد

بر پا به اوج بام فلک تا لوای ولایت توست

شـرط قـبـولـی عـمـل مـا ولای تـوست

علم و یقـین، چکـیـده‌ای از باورتو بود            صبـر و امیـد، واژه‌ای از دفـتر تو بود

تفـسـیر محکـمات تو آقا شـنـیدنی است            گـنجـیـنۀ مـعـارف دیـن، بـاور تـو بـود

حج و زکات، چشمه‌ای از فضل و رحمتت            صوم وصلات، جلوه‌ای از مظهر تو بود

گل‌های نور، از تو دمیده است در بهشت            عطـر بهـشـت، از نفـس اطهـر تو بود

مصداق بی بـدیل عـدالـت، مرام توست            عدل و وفا و صدق، که در جوهر تو بود

نوری که هست لامتـنـاهی، تویی علی

مـجـمـوعۀ صفـات الـهی، تـویی عـلـی

مـا را ولایت تـو سـرافـراز کرده است            از خلقـتت، خدا به بشر ناز کرده است

هرجا که شـیعـه گرفـتار غـم شده است            انوار معـجـزات تو اعجـاز کرده است

نام جـمـیـل تو، به روی اهل مـعـرفـت            راهی به سوی عفو خدا باز کرده است

ما را بخوان به سوی نجف کاین دل غریب            بسیار میل و رغـبت پرواز کرده است

مُهری بزن به شعر«وفایی» که باز هم            فصلی دگر به یـاد تو آغـاز کرده است

در روز رسـتـخیـز تـوئی شـافـع هـمـه

چـشم امـیـد ما به تو هـست و فـاطـمـه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ ائمه برای پیروان و محبینشان ناز نمی کنند بلکه طبق عبارات زیارت جامعه کبیره « و سجیتکم الکرم  و عادتکم الاحسان » هستند

در روز رسـتـخیـز مکـن نـاز، یا عـلی            ما را ز چـشم خویش مـیـنـداز، یا علی

مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حسن شیرزاد نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شکرخدا که دست خدا دستگیر ماست            لایـق‌تـرین خـلـیـفـۀ عـالَـم امیر ماست

گیرم که دیگران همه سویی دگر روند            راه عـلیِ عـالـیِ اعـلا، مـسـیر ماست


راهی‌که می‌رسد به حقیقت، به عاشقی            راهِ امـام مـنـتـخـب بی‌نـظـیـر مـاسـت

خاکیم، خاک مَقـدم پُر فـیض بـوتراب            در این مقام، مهر فروزان حقیر ماست

در فکر چیست آدم کج فهم حق ستیز؟!            روشن‌ترین چراغ هدایت غدیر ماست

خَـنـدق عـلی و بَـدر عـلی و اُحد علی            فـتح الـفـتـوح، کار امـیر دلـیـر ماست

نورش فـروغ روشنِ شب‌های کائنات            یادش شروع رویش گل در کویر ماست

تـا عـالَـمـی بـه نـام عــلـی آشـنـا شـود            نامش مدام ذکر صغـیر و کبیر ماست

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حبیب الله چایچیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

در قــبــلــه‌گــه راز فـرود آمـد مـاه            یــا زادگـــه عــلــی بــود بــیـت‌ الله

از كـثـرت اشـتـیاق، دیوار شكـافت            تا ایـن‌كـه ره وصـال گـردد كـوتـاه


مهمان چو در آغوش حرم جای گرفت            افــكــنــد خــدای پــرده بـر سِـرُ الله

در بـسـته و دیـوار به هـم آمـده بود            جمعی همه خیره گشته بر آن درگاه

از راز و نـیـاز بـنـده و مـعـبـودش            در خـلـوت آن خـانـه نشد كس آگاه

در بـاز نشد گرچه بـسی كـوشـیدند            هر دیده به صد سؤال می‌كرد نگاه

هر جا سـخـن از قـصـۀ بیت‌الله بود            افــتـــاد حـكــایـت حــرم در افــواه

نومید شدند و مات و حیران ماندند            تـا بـاز مـگـر خـدای بـگـشـایـد راه

تا این‌كه به پیش چشم حیرت‌زدگان            دیـوار شـكـافـت بـار دیـگـر نـاگــاه

از بـیـت خــدا بـــرون یــد الله آمــد            لا حـــولَ و لا قـــوةَ إلّا بـــالـــلـــه

شد حبس نفس‌ها چو جـمالـش دیدند            تـا آیــنــه گَـرد غــم نـگــیـرد از آه

بــا بـنـتِ اســد خــود اســد الله آمــد            از بـیـت اَحَـد مـهـر درآمـد بـا مــاه

بـوسـنـد خــلایـق حـجـر الاسـود را            چون یاد كنند از آن خط و خال سیاه

خامـوش حـسانا كه مـقـام است بلند            ترسـم بـود این گـفـتـه كـوتـاه گـنـاه

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

روز و شب بر لب خود آیۀ لبخندی داشت            در فـراوانی غم‌ها دل خرسندی داشت

عـرش از روز ازل خـانۀ او بود ولی            در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت


از دَرِ قلعه بپرسید، خودش خواهد گفت            فاتح قـلعه چه بازوی تنـومـندی داشت

شرط توحیدِ حقیقی‌ست ارادت به علی            هر که شد بندۀ مولا چه خداوندی داشت

مادرم در شُرُف مرگ فقط گفت: علی            پدرم موقع مُردن به لبـش پـندی داشت

که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش            پـسـرم! طالـبِ فـرزنـد ابـوطالـب باش

: امتیاز

مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : قصیده

سه روز بود، که در مکّه بی‌قراری بود            نگـاه کـعـبه، پُر از چـشم‌انتظاری بود

سه روز؛ صبح شد و، سایبان «حِجر و حَجَر»            سحـابِ رحـمـت و ابرِ امـیدواری بود


به احـتـرام شـکـوفـایـی گـل تــوحـیــد            سه روز؛ کار حرم عشق و رازداری بود

زِ هجر روی علی، کار «حِجر اسماعیل»            در این سه روز و سه شب، ندبه بود و زاری بود

پس از سه روز؛ از آن روی ماه پرده گرفت            حرم که محـرم اسـرار کـردگاری بود

صفای آینه از چشم «مَروه» می‌تابـید            شمیم عاطفه از، «مُستَجار» جاری بود

زمین به مقدم مـولـود کعـبه، می‌نازید            هوا هوای بهـشـتی، زمان بهـاری بود

فـرشـتـگـان خـدا، در مـقـام ابـراهــیـم            سرودشان، غزل عشق و بی‌قراری بود

سحـر به زمـزم توحـیـد، آبرو بخـشید            علی، که زمزمۀ چشمه در صحاری بود

قسم به وحی و نبوّت که در کنار نـبی            عـلی تمـام وجودش، وفـا و یـاری بود

نشست بر لبش آیات «مؤمنون» آری            عـلی که جـلـوۀ آیـات جـان‌نـثاری بود

چگونه نخل عدالـت نمی‌نشست به بار            که اشک چشم عـلی، گرم آبـیاری بود

امیـر ظـلـم‌سـتـیـز، افـسـر یـتـیـم‌نـواز!            یـگــانـه آیـنـۀ عـدل و اسـتـواری بـود

همین نه مکّه از او عطر ارغوانی یافت            مدیـنـه، از نَـفَـس او بنـفـشـه‌کاری بود

علی، تجسّم اخلاص و صبر بود و امید            عـلـی، تـبـلـور ایـمـان و پـایداری بود

عــلـی، بـه واژۀ آزادگـی تـَــقـدّس داد            عـلی، تـجـلّی ایـثـار و بـردبـاری بـود

جهان کوچک ما حیف درنیافت که او            پُر از کرامت فضل و بزرگواری بود!؟

قـسم به کـعـبه که سجّـادۀ گـل‌افـشانش            زِ خـون جـبهـۀ او بـاغ رستگاری بود

: امتیاز